بـــــــــــــــابــــــــــــــاآب!
مطالب کلاس اول،فارسی اول دبستان،ریاضی اول دبستان،تکلیف امتدادی،آزمون عملکردی 
قالب وبلاگ
لینک دوستان

پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود

مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود

یاد باد آن صحبت شب‌ها که با نوشین لبان

بحث سر عشق و ذکر حلقه عشاق بود

پیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشند

منظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود

از دم صبح ازل تا آخر شام ابد

دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود

سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد

ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

حسن مه رویان مجلس گر چه دل می‌برد و دین

بحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود

بر در شاهم گدایی نکته‌ای در کار کرد

گفت بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود

رشته تسبیح اگر بگسست معذورم بدار

دستم اندر دامن ساقی سیمین ساق بود

در شب قدر ار صبوحی کرده‌ام عیبم مکن

سرخوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود

شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد

دفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود

 

دعا فراموش نشه

 


برچسب‌ها: شب قدر, خواجه حافظ شیرازی
[ پنجشنبه ۱۳۹۴/۰۴/۱۸ ] [ 19:20 ] [ رحیم رحمانی ]
 

گل صدبرگ و مشک و عنبر وسیب

یاسمین سپید و مورد بزیب

این همه یکسره تمام شدست

نزد تو، ای بت ملوک فریب

شب عاشقت لیله‌القدرست

چون تو بیرون کنی رخ از جلبیب

به حجاب اندرون شود خورشید

گر تو برداری از دو لاله حجیب

وآن زنخدان بسیب ماند راست

اگر از مشک خال دارد سیب

 

منبع:گنجور


برچسب‌ها: شب قدر, رودکی, شعرشب قدر
[ سه شنبه ۱۳۹۴/۰۴/۱۶ ] [ 22:33 ] [ رحیم رحمانی ]

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏
إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ (1)
وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ (2)
لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (3)
تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ (4)
سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ (5)

 

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند

باده از جام تجلی صفاتم دادند

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

بعد از این روی من و آینه وصف جمال

که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب

مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند

هاتف آن روز به من مژده این دولت داد

که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد

اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند

همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود

که ز بند غم ایام نجاتم دادند

 

انشاءالله این شبها راقدر بدانیم

وبرای همه دعا کنیم

 


برچسب‌ها: شب قدر, خواجه حافظ شیرازی, تصاویر, سوره قدر
[ سه شنبه ۱۳۹۴/۰۴/۱۶ ] [ 19:19 ] [ رحیم رحمانی ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

چه شكوهي دارد
كشف اسرار الفبا
وقتي
كودكي " آب " را مي خواند...


***************
***************
رحیم رحمانی هستم
آموزگارپایه اول
دبستان شهیدتکلو
شهرستان تایباد


باارسال نظرات مفید وسازنده خود ما رادرانجام خدمتی مفیدتر برای
فرزندان ایران زمین یاری کنید.

***************
***************

***************
***************
کاش مهر تدریس کنیم . . .

در مجالي كه برايم باقيست ، باز همراه شما مدرسه اي مي سازيم

كه در آن همواره اول صبح  ، به زباني ساده  ، مهر تدريس كنند،

و بگويند خدا،  خالق زيبايي  و سراينده عشق ، آفريننده ی ماست.

جنتی دارد نزديك، زيبا و بزرگ ، دوزخي دارد- به گمانم ، كوچك و بعيد

در پي سودا نيست ، كه ببخشد ما را ، و بفهماندمان، ترس ما بيرون از دايره رحمت اوست

در مجالي كه برايم باقيست ،  باز همراه شما مدرسه اي مي سازيم

كه خرد را با عشق ،  علم را با احساس ، و رياضي را با شعر ، دين را با عرفان

همه را با تشويق تدريس كنند،  و معلم هر روز ، روح را حاضر و غايب بكند

و به جز ايمانش ، هيچكس چيزي را حفظ نبايد بكند!

مغزها پرنشود چون انبار ، قلب خالي نشود از احساس

درس هايي بدهند ، كه به جاي مغز، دل ها را تسخير كند.

از كتاب تاريخ ، جنگ را بردارند ، در كلاس انشاء ، هر كسي حرف دلش را بزند

«غيرممكن» را از خاطره ها محو كنند، تا، كسي بعد از اين ، باز همواره نگويد: «هرگز»

و به آساني همرنگ جماعت نشود.

زنگ نقاشي تكرار شود ، رنگ را در پایيز تعليم دهند

قطره را در باران ، موج را در ساحل ، زندگي را در رفتن و برگشتن از قله كوه

و عبادت را در خدمت خلق ، كار را در كندو ، و طبيعت را در جنگل و دشت.

مشق شب اين باشد ، كه شبي چندين بار ، همه تكرار كنيم: عدل ،  آزادي ،  قانون ، شادي...

امتحاني بشود ، كه بسنجد ما را ، تا بفهمند چقدر ، عاشق و آگه و آدم شده ايم

در مجالي كه برايم باقيست ، باز همراه شما مدرسه اي مي سازيم

كه در آن آخر وقت ،
به زباني ساده ،
شعر تدريس كنند

و بگويند كه تا فردا صبح ،
خالق عشق نگهدار شما

. . .

***************
***************

گل دربرومی درکف ومعشوق بکام است
سلطان جهانم بچنین روزغلام است

گوشمع میاریددرین جمع که امشب
درمجلس ماماه رخ دوست تمام است

درمذهب ما باده حلال است ولیکن
بی روی توای سروگلندام حرام است

گوشم همه برقول نی ونغمهءچنگ است
چشمم همه برلعل لب وگردش جام است

درمجلس ما عطرمیامیزکه جانرا
هرلحظه زگیسوی توخوشبوی مشام است

ازچاشنی قندمگوهیچ وزشکّر
زآنرو که مراازلب شیرینتو کام است

تاگنج غمت دردل ویرانه مقیم است
همواره مرا درکنج خرابات مقام است

ازننگ چه گوئی که مرا نام زننگ است
وزنام چه پرسی که مرا ننگ زنام است

میخواره وسرگشته ورندیم ونظرباز
وآنکس که چومانیست درین شهرکدام است

بامحتسبم عیب مگوئید که اونیز
پیوسته چومادرطلب شرب مدام است

حافظ منشین بی می ومعشوق زمانی
که ایّام گل ویاسمن وعیدصیام است

***************
***************
بعلمست آدمی انسان مطلق
چوعلمش نیست شدحیوان مطلق

عمل بیعلم باشدجهل مطلق
بجهل ای جان نشایدیافتن حق

****************
****************

سخت آشفته و غمگین بودم…
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند…
خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

اولی کامل بود،

دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...

سومی می لرزید...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید...
” پاک تنبل شده ای بچه بد ”
" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
” ما نوشتیم آقا ”

بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کردو سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ……

گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن

چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود

غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..

صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من می آیند...

خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید

سخت در اندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا …….

چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم

منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….

من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
***
یا چرا اصلا من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گرهی بگشایم

با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز

***************
***************

کاش میشد باز کوچک می شدیم  
لااقل یک روز کودک می شدیم

   یاد آن آموزگار ساده پوش     
یاد آن گچها که بودش روی دوش

ای دبستانی ترین احساس من
بازگرد این مشقها را خط بزن

***************
***************

من سکوت خویش را گم کرده ام
لاجرم در این هیاهو گم شدم

من که خود افسانه می پرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم

ای سکوت ای مادر فریاد ها
ساز جانم از تو پر آوازه بود

تا در آغوش تو ، راهی داشتم
چون شراب کهنه شعرم تازه بود

در پناهت برگ و بار من شکفت
تو مرا بردی به شهر یاد ها

من ندیدم خوشتر از جادوی تو
ای سکوت ای مادر فریاد ها

گم شدم در این هیاهو گم شدم
تو کجایی تا بگیری داد من

گر سکوت خویش را می داشتم
زندگی پر بود از فریاد من

          «فریدون مشیری»

****************
****************

هیچ انتظاری از کسی ندارم!

و این نشان دهنده ی قدرت من نیست...!

مسئله، خستگی از اعتماد های شکسته است...

بگذار سپیده سر زند.

چه باک که من بمیرم وشبنم فرو خشکد.

و شبگیر خاموش شود و شباهنگ گنگ گردد.

و مهتاب رنگ بازد و ستاره ی سحری باز گردد.

وراه کهکشان بسته شود ....

بگذار سپیده سر زند و پروانه به سوی آفتاب پر کشد.


                       «دکترشریعتی»


****************
****************



****************
****************
برچسب‌ها وب
اول (17)
عکس (14)
جدول (11)
حدیث (10)
هنر (4)
عسل (2)
تم (2)
تم9 (2)
تم10 (2)
تم11 (2)
تم12 (2)
تم15 (2)
تم17 (2)
تم19 (2)
تم18 (2)
بوی (1)
جمع (1)
94 (1)
امکانات وب